جنبش سبز ملت ایران یک پدیده جدید است که بتدریج دارد خود را معرفی می کند. تا این جای کار با وجوهی از آن آشنا شده ایم و در عین حالی که خود جزئی از آن هستیم تلاش کرده ایم آن را بیشتر بشناسیم. بنظر می رسد پایه و اساس این جنبش یک حس مشترک بر پایه تجربه های سیاسی مشترک است که پس از پیدایش توانسته است به کمک ابزار و امکانات ارتباطی جدید به سرعت فراگیر شود. این حس مشترک ابتدا در جان رهروان جوانه زده و سپس با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و تبدیل به یک وجدان عمومی شده، آنگاه نماد خود را در قالب رنگ سبز و رهبرانی که ترجمانی از این حس مشترک هستند برگزیده است. تقدم موجودیت و هویت این حس مشترک بر گزینش نمادها موجب پایایی و پویایی این جنبش بوده است. بسیار جالب است که در این جنبش اجزائی در کنار هم قرار گرفته اند که جز این حس مشترک وجه مشترک دیگری ندارند اما با این حال بشدت قدر یکدیگر را می دانند و حریم یکدیگر را پاس می دارند.
این حس مشترک چیست وچرا بوجود آمده است؟ شاید پاسخ همگان یکسان نباشد و نباید هم دنبال پاسخ واحد گشت. به گمان من مردم ایران در سالهای اخیر بسیار تحقیر شده اند ونیز به شعور آنها بسیار توهین شده است. آنها نمی خواهند این روند ادامه بیابد. آنها حساب خود را از حاکمان جدا کردند تا به همان چشم به آنها نگریسته نشود. آنها در این حرکتشان موفق بودند و استقلال، آگاهی و عزت خویش را در جریان اعتراضات آرام چند ملیونی به نتایج اعلام شده برای انتخابات نمایش دادند. بلوغ و بالندگی جنبش به تک تک اعضاء آن اعتماد به نفس و امید داده است. این اعتماد به نفس و امید اینک دستمایه ای برای حرکت دوم جنبش برای استیفای حقوق از دست رفته ملت است. مردم همچون یک سال پیش هر روز صبح از خواب بیدار می شوند.
با هر وسیله ای از طریق معابر و خیابانها به سر کار ویا محیط درس می روند. ساعاتی را با همکاران و دوستان در محیط های مختلف می گذرانند. شبها در خانۀ خویش ویا اقوام و آشنایان دور هم هستند تا زمانی که دوباره به رختخواب بروند. در این بین تنها یک چیز تغییر کرده است و آن میل به خبر گیری از روند حوادث، و کنش و واکنش های جنبش سبز در محیط خانواده، کار، درس ویا هر جمع، و بحث و گفتگو راجع به آن است. چرا این میل همگانی ست و چرا مردم به کسب خبر از یکدیگر، روزنامه، ماهواره و اینترنت این مقدار مشتاق هستند؟ به نظر می رسد دلیل آن روشن باشد. جنبش سبز، حرکت خود مردم است و مردم خود را جزئی از آن می دانند و به سرنوشت خود که با این جنبش پیوند خورده است حساس هستند.سهم مردم در این جنبش یکسان نیست اما هر یک بالاخره سهمی و نقشی دارند که مجموعۀ آنها جنبش را شکل داده است. یکی جانش را در این راه داده است و دیگری فرزندش را. یکی سلامتی اش را داده و اکنون گرفتار معالجه است و دیگری آزادیش را و اکنون گرفتار زندان است. یکی کار و موقعیتش را و دیگری مالش را در این راه از دست داده است. کسانی وقت و امنیت خود را صرف اطلاع رسانی کرده اند و دیگرانی به خبر گیری و آگاهی بخشی پرداخته اند. عده ای نیز آماده بوده اند تا هر جا لازم باشد حاضر بشوند، نشان سبزی بردارند و حرکتی بکنند. در روزنامه ها، خبرگزاری ها، سایت ها و رسانه ها هر کس به کاری که آن را کمکی به حرکت مردم می داند مشغول است. هیچکس منتظر دیگری نیست و هر کس کار خودش را می کند. تنها آن حس و نماد مشترک است که همۀ این دلها را به هم پیوند داده و حرکت ها را هماهنگ می کند. من سبزم، تو هم سبزی پس "ما همه با هم هستیم". ما با هم هستیم اما، برای برنامه ریزی و حرکت، منتظر و معطل یکدیگر نیستیم. هر کسی سهم خودش را انجام می دهد. اگر چه این سهم ها مساوی نیست اما هر کس بالاخره سهمی دارد که آن را انجام می دهد.هر کس باید از خود بپرسد: سهم من در جنبش سبز چیست؟ هر پاسخی گرفت به همان عمل بکند. اگر کاری هست برای انجام آن نباید منتظر دیگری ماند. هر کس که می تواند، باید کاری بکند ولو به اندازۀ ابراز همدلی و همراهی. فقط نظاره کردن، کافی نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر