۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

حکایت پایه های لرزانی که موریانه به جانش تاخته است

قصدم از این نوشته، بازخوانی پرونده ای است به نام دعای کمیل که از حمله لباس شخصی ها در تاریخ 30 مهر به مراسم دعایی در منزل مادر همسر شهاب طباطبایی مفتوح شد و معلوم نیست که چه کسی و چه زمانی موفق به بیرون آوردن این سنگ محک آبرو از چاه بی آبرویی می شود.

نکات زیر ابعادی از این پرونده را مشخص می کند:
1- در ساعات اولیه بازداشت فله ای پیر و جوان در یک مراسم دعا، اولین سوالی که به ذهن متبادر می شد، این بود که چه مرجعی حکم چنین بازداشت نابخردانه ای را صادر کرده است؟ پس از ادعاهای مصرانه دادستان تهران مبنی بر اینکه او کاملا بی خبر بوده است، بار دیگر طبل رسوایی قوه قضاییه کشور زده شد.
2- موضوع از زمانی جدی تر شد که اتهام 21 بازداشتی این مراسم که به اوین منتقل شده بودند، اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم، اقدام علیه امنیت ملی کشور و تبلیغ علیه نظام و ... بود. سیستم قضایی کشور نشان داده است که هیچ ابایی ندارد که به اتهامات وارده اش به دیگران بخندند. (تلخی خنده دار اتهام بهزاد نبوی تحت عنوان اخلال در نظم ترافیک تهران گواه این ادعاست.)
3- پرسشی که در اینجا قابل طرح می باشد این است که به راستی حمله به یک مراسم دعا- در حالیکه طنین یا رب، یا رب به گوش می رسد و شانه های لرزان حکایت از خضوع پناه بردگان به درگاه الهی و استثغاثه اشان از امام علی (ع) دارد- تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی کشوری اسلامی نیست؟
پرسش دیگر اینکه چه کسی در این بین عامل اقدام علیه امنیت ملی کشور است، آقایان لباس شخصی یا جمع پیر و جوان دعاخوان؟
سعدی در وصف این تناقض آشکار چنین می فرمایید:
جوری که تو می کنی در اسلام در ملت کافری ندیدم
حالا بماند که ما خط کش نداریم برای اندازه گیری چنین حماقت بزرگی که حیثیت نظام را اینچنین خدشه دار کرد که بهانه جدید در دست رسانه های خارجی می دهیم که ما مراسم دعا را هم در کشور اسلامی امان تاب نمی آوریم و حاضریم آبروی خدا و اسلام برود ولی ما بمانیم.
4- موضوع دیگری که به این پرونده الصاق شد، تبانی برای ارتکاب جرم (یعنی اغتشاش در روز 13 آبان) است.
اگر افراد حاضر در آن جمع اینقدر قدرتمند بودند که می توانستند مردم را برای تجمعی آرام و نه حتی اغتشاش آمیز به خیابانها بکشند، چنین تصمیم مهمی را با حضور کودکان و سالمندان و با حجم گسترده ی اطلاع رسانی نمی گرفتند.
شکی نیست که اگر قرار بود چنین تصمیم مهمی گرفته شود، حاضرین، خانوادگی در مراسم حضور پیدا نمی کردند و نیز اتخاذ چنین تصمیمی نیاز به طهارت کمیلی ندارد.در ضمن ترس از مراسم دعای کمیل، درست دو هفته قبل از 13 آبان، حکایت از پایه های لرزانی دارد که موریانه ها بد به جانش تاخته اند. لازم نبود که با دستپاچگی فریاد بزنند که ما نه از 13 آبان، بلکه از هر گردهمایی، مهمانی و حتی مراسم دعا می هراسیم. بی تردید این پرونده شب های بسیاری خواب از چشم مدعیان ربوده است
5- مثلی معروف هست که می گوید :"ناحق رفتنی است و حق ماندنی است." نااهلان چنان پرشتاب تیشه به ریشه ی خود می زنند که تصویر رفتن ناحق هر روز پر رنگ تر می شود.
6- یادم نمی رود لابه های مادری را که فرزند 5 ساله اش را تنها برای 2 ساعت و شرکت در یک مراسم دعا نزد پدرش سپرده بود و حتی اجازه تماس تلفنی را به او نمی دادند.حرف و حدیث این تصمیم نابخردانه بسیار است. فقط خدا کند که ما تا آخر پای مسلمانی امان بایستیم. حق شکایت ما از نااهلان نزد صاحب کمیل محفوظ است.
*نوشته شده توسط یکی از اعضای خانواده بازداشت شدگان کمیل سبز

هیچ نظری موجود نیست: