۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

در آستانه آغاز یك پایان

روز 13 آبان سال 88 یك روز كاملا متفاوت، هم در مقایسه با تمام 13 آبان های 30 سال گذشته و هم به لحاظ گام گذاشتن ملت و دولت در یك مسیر گسست كامل در سیر تحولات سیاسی – اجتماعی ایران باید به حساب آید. در تاریخ معاصر ایران بدون شك بعدها این روز خاص با توجه به رخدادهائی كه به خصوص در تهران و تعدادی دیگر از شهرهای كشور اتفاق افتاد به عنوان یك نقطه عطف كه می توان از آن به مفهوم گذر از اصلاح و رفرم به شبه انقلاب یاد كرد، به ثبت خواهد رسید. این دوران گذار نه چندان مسالمت آمیز، به هیچ عنوان به مفهوم گذر از اصلاح طلبان و نیروهای مترقی وابسته به رهبری جنبش سبز نخواهد بود چرا كه آنان با وفاداری به میثاق خویش با مردم، تا زمانی كه بر این پیمان مانده اند، قابل اعتماد و اعتناء برای رهبری این جنبش اعتراضی خواهند بود. اینكه در این روز بنا به سنت مالوف راه حضور یك جناح و اكثریت مردم برای شركت در یك تظاهرات دولتی و 30 ساله به شیوه كاملا خشونت آمیز و سركوبگرانه بسته شد در واقع پیام دو قطبی جامعه ایرانی و رسیدن هر دو گروه اقلیت وابسته به قدرت مستقر و اكثریت معترض به نظم موجود به یك بن بست واقعی بوده است. سرعت سیر تحولات سیاسی – اجتماعی كشور در طی 5 ماه گذشته كه از فردای 22 خرداد و تقلب بزرگ در نتیجه انتخابات ریاست جمهوری كلید خورد، عینیت یك فروپاشی نظم متصلب و آغاز یك پروسه تغییرات اساسی برای شكستن یك ساختار پوسیده معنا می یابد. برای اولین بار نظام و نیروهای امنیتی آن برای عدم تكرار وقایع منتج به نماز جمعه به امامت آیت الله "هاشمی رفسنجانی" و روز قدس كه تراكم میلیونی مردم معترض را در برابر هیكل نحیف موافقان به نمایش گذاشت، از همان اول صبح آرایش نظامی و سركوب گرفته و هموطنان خود را در هیبت دشمن به پندار در آوردند. نظام در این روز از یك طرف چندین هزار دانش آموز و بسیجی دست چین شده را با اتوبوس به جایگاه گردهمائی در مقابل سفارت سابق آمریكا آورد و دور تا دور آنان را حلقه های امنیتی تشكیل داد و در عوض تمام دانشگاه ها و میدان های مركزی شهر تهران را كانون آشوب تشخیص داده و مردمی كه در این مكان ها تجمع كرده بودند را سربازان دشمن فرض كرد. زمانی كه توازن نیرو و مشروعیت در چارچوب روابط دولت – ملت به این وضوح به هم می خورد دیگر جای هیچ توهمی جهت مصالحه و تفاهم ملی بدون حذف نیروهای كودتاگر و ضدملی وجود نخواهد داشت. اتفاقات روز 13 آبان دقیقا همان نقطه انفصال و گسست بود كه از این پس راه مصالحه و تفاهم را، حداقل قبل از رسیدن به مسیر بدون بازگشت نفی مطلق قدرت حاكم یا دولت كودتا، بدون جراحی بزرگ در ساختار خواهد بست و جنبش اعتراضی و نظام حاكم را به سمت تدوین استراتژی و اتخاذ تاكتیك نفی نسبی یا استحاله بنیادین دیگری سوق می دهد. از آنجا كه هرگز نمی توان ملت و اكثریت مردم را حذف كرد قانون بدون نقض تحولات سیاسی – اجتماعی حكم به جراحی و حذف نظام غیرمشروع و حاكمیت تحمیلی داده و رادیكالیسم زاده شده از بطن این تحولات هر چند كه هزینه های انسانی، اقتصادی و اجتماعی را برای این جنبش افزایش می دهد ولی نظام را هم به نقطه غیرقابل بازگشت و خطای محاسبه می كشاند. ادامه حاكمیت تفكری كه در روز 13 آبان رژیم حاكم را این چنین به تقابل عریان با مردم كشید زاینده همان رادیكالیسم و عدم تعاملی است كه نشانه های آن به عیان در این روز از سوی هر دو طرف منازعه دیده شد و بسیار زودتر از حد تصور به زایش دردناك عبور از خطوط قرمز درون ساختاری مفهوم می یابد. به یقین در این روز یك اتفاق جدید رخ داد و آن اینكه قدرت مستقر با كنار گذاشتن شعارهای كاذب 30 ساله گذشته به خاطر انفصال از بدنه توده ای جامعه به سمت كد گذاری بدعت آمیز حتی در خصوص ارزش های مورد توافق حكومتی نیز دست زد. دقیقا تفاوت 13 آبان با روز قدس نیز در همین انفصال سمبلیك و عینی نهفته است چنانچه قدس را می توان "متن امن در مقایسه با حاشیه ی ناامن" مورد نظر رژیم دانست ولی روز 13 آبان "متن ناامن در تعامل حاشیه ناامن تر" مفهوم می یابد كه به نظر می رسد از این پس به یك رویكرد مسلط تبدیل شود.




باور ورود جنبش سبز و اعتراضی مردم ایران به فاز ماقبل انقلاب یا نقطه شبه انقلاب در روز 13 آبان كلید خورد، هر چند كه قبلا نیز در 30 خرداد و 18 تیر برخوردهای خونین نیروهای امنیتی و لباس شخصی با مردم معترض سنگ فرش خیابان های تهران را به خون آغشته بود ولی در این بین یك تفاوت ماهوی وجود دارد كه با درك درست از آن می توان به وضعیت متفاوت این وقایع پی برد. روز 30 خرداد و 18 تیر حضور معترضان در خیابان به خصوص بعد از نماز جمعه 29 خرداد آیت الله خامنه ای رهبر كشور و هشدار وی نسبت به برخورد با معترضان خیابانی، یك صف بندی و تقابل قابل پیش بینی در سیر حركت اعتراضی مخالفان بود اما 13 آبان بنا به سنت 30 ساله، مردم هم چون حضور گسترده در روز قدس در حاشیه ارزش های درون ساختار و رسمیت قانونی تظاهرات به خیابان آمده بودند. حضور آزادانه مردم در روز قدس به عنوان متن یك تظاهرات دولتی با ممانعت نیروهای امنیتی مواجه نشد و هر آنچه كه در این روز در چارچوب برخورد اتفاق افتاد تماما به عنوان حاشیه قابل تحلیل بوده است. در 13 آبان نظام از پذیرش این متن كه تاكنون به عنوان یك ارزش درون ساختاری به رسمیت شناخته شده بود فراتر رفت و حاشیه را به متن تبدیل كرده و مهم تر اینكه همین متن را نیز از همان ابتدا به سخت ترین شیوه ممكن مورد سركوب قرار داد. اینكه هم عرض این سركوب در میدان هفت تیر مستقیم به سمت شیخ "مهدی كروبی" گاز اشك آور شلیك می شود، مهندس "میرحسین موسوی" در فرهنگستان هنر به نوعی در حصر و شرایط ایزوله قرار گرفته و دكتر "پیمان" از رهبران خوش نام ملی – مذهبی به صورت فیزیكی مورد ضرب و شتم قرار می گیرد، نشان می دهد كه دولت و نظام حاكم حداقل های تفاهم را در پای زیادی خواهی سركوب مردم و رهبران معترض قربانی كرده است. فاز جدید تحولات سیاسی - اجتماعی ایران كه بدون شك به جهت نوع برخورد و تصمیم قدرت مستقر و دولت حاكم شكل گرفته است مسیری را طی می كند كه برخلاف خواست معترضان در آینده تقابل فیزیكی و شعارهای ساختارشكنانه را موجب خواهد شد. متاسفانه این راهی است كه نظام به چند دلیل در مقابل مردم و رهبران جنبش اعتراضی قرار داده است و آنان بر این تصور می باشند كه هزینه های اعتباری، سیاسی، انسانی، امنیتی و اقتصادی آن می تواند نقش بازدارنده داشته باشد. اول اینكه رادیكالیزه شدن صحنه مبارزات با توجه به پیشینه و اعتقاد رهبران درون ساختاری جنبش سبز به حفظ نظام جمهوری اسلامی آنان را به صف بندی و پذیرش شكاف بین خود و توده معترض خیابانی از یك طرف و گسست وحدت طیف های گسترده كنونی جنبش اعتراضی و از این طریق تضعیف این جنبش و بروز اختلاف در آن وادار كند. دوم اینكه با توجه به تاكتیك موثر معترضان برای برون رفت از مشكل مجوز قانونی برای برگزاری تظاهرات و استفاده از روزهای خاص ملی و مذهبی كه تا قبل از 13 آبان نظام را مستاصل كرده بود از این پس با عبور اخلاقی از این ارزش های درون نظام چنین حربه نیرومندی را از معترضان دریغ كند. سوم اینكه طیف گسترده و مسالمت جوی جنبش اعتراضی را نسبت به پرداخت هزینه های سنگین و مواجهه با برخوردهای خشونت آمیز در وضعیت ترس و هراس فزاینده قرار دهد. چهارمین موضوع كه رژیم را به انتخاب فاز جدید از برخوردهای خشونت آمیز سوق داده است این نكته بوده است كه در تقابل مسالمت آمیز بین خود و جنبش اعتراضی تا حدود زیادی خلع سلاح شده و فكر می كند كه آزمودن راهی دیگر و خروج از عرصه تقابل كم هزینه مسالمت آمیز شاید بتواند به جهت قدرت سلاح و سازماندهی نظامی – امنیتی كه در اختیارش می باشد در این منازعه دست بالا و پیروز میدان باشد. پنجم اینكه ایجاد شرایط تنش و هیجانی برای نیروهای جوان و كم تجربه می تواند به اعمال و افعال آنان وضعیت و شكل احساسی داده و به این طریق هزینه جنبش را بالا ببرد و هم اینكه احتمال ایجاد اختلاف درون این جنبش را افزایش دهد كه پروژه اظهارات جعلی "حسین كروبی" توسط خبرگزاری ایرنا و فارس به عنوان بازوهای رسانه ای تیم كودتا بر همین منطق شكل گرفته است. ششمین دلیل ورود نظام حاكم به فاز جدید برای سركوب جنبش اعتراضی و عبور از خط قرمز اعتبار تظاهرات دولتی، یك نوع نگاه یا وحشت از آینده نیز خواهد بود و آنان از این تاكتیك برای آمادگی برخورد و استفاده در روزهای 16 آذر، عاشورا و تاسوعا، 22 بهمن و سیزده به در، چنانچه حضور مردمی با جنبش اعتراضی در این مناسبت ها پیوند بخورد، بهره خواهند برد. هفتم اینكه روز 13 آبان نشان داد كه حاكمیت از امتزاج و تداخل موج گسترده مردم ناراضی از وضع موجود با اقلیت حامی خود به شدت واهمه دارد چرا كه قدرت اقناعی و حقانیت اعتباری اكثریت، همان گونه كه تا امروز اثبات شده است می تواند موجب ریزش سریع همان اقلیت جمعیتی حامی نیز بشود. هشتم اینكه به جهت حضور گسترده زنان در این جنبش اعتراضی كه بنا به اذعان اكثر فعالان و تحلیلگران سیاسی می توان از آن به عنوان موتور متحركه این تحولات اجتماعی اخیر یاد كرد نظام و نیروهای امنیتی آن با توجه به اخبار مستند از تهران و دیگر شهرهای كشور بیشترین توجه خود را به ضرب و شتم و هم چنین دستگیری دختران و زنان قرار داده بوده اند كه بنا به میل آنان شاید در آینده با توجه به واقعیت تجاوزات جنسی در زندان های رژیم موجب ترس این قشر اجتماعی اكتیو و بازدارندگی به اصطلاح مردانه خانواده های سنتی ایرانی شود. اینك سوال اساسی در این است كه جنبش اعتراضی یا همان "جنبش سبز" در مواجهه با این وضعیت چگونه باید عمل كرده و بهترین روش برای حركت به سمت تعمیق و پیروزی در این نبرد برای آزادی، عدالت اجتماعی و حقوق دمكراتیك از چه مولفه هایی می تواند برخوردار باشد. قبل از برشمردن مولفه های ممكن و چارچوب آتی جنبش اعتراضی می بایست به یك نكته اساسی به درستی توجه كرد و آن اینكه مسیر تحولات اجتماعی در وضعیت ذهنی و عینی آن در هر مرحله مقتضیات خاص خود را دارد و در چارچوب یك استراتژی زنده و پویا می باید در تاكتیك انعطاف پذیری و تنوع را رعایت كند. انعطاف و تنوع در تاكتیك ها چه آنجا كه كاملا سمت گیری مسالمت آمیز دارد و چه آنجا كه خواسته یا ناخواسته و بنا به تحمیل شرایط از سوی رقیب رگه هائی از رادیكالیسم و ساختارشكنی را از خود بروز می دهد، هرگز نباید موجب ترس و واهمه بدنه و راس جنبش شود چرا كه این دقیقا همان انتظاری است كه رقیب خواهد داشت. هر چه كه به سمت تعمیق جنبش حركت كنیم برخوردها و منازعات اشكال جدیدی به خود می گیرد كه تا زمان رسیدن به مرز فروپاشی برای یكی از طرفین (در نبود عقلانیت و تمكین به مطالبات حداقلی مردم توسط حاكمیت) شدت و حدت این برخوردها و رادیكالیسم اجتناب ناپذیر آن می تواند در چارچوب پذیرش یك "شر ضرور" به رسمیت شناخته شود. در این مرحله از جنبش به جهت شناختی كه از نظام حاكم و هم چنین تجارب قبلی نهضت های صد ساله معاصر، به خصوص تجربه دوم خرداد، وجود دارد هرگونه عقب نشینی از سوی هر كدام از طرفین به مفهوم تحمیل اتوریته و رهبری طرف مقابل می باشد و به همین دلیل بقای جنبش حق طلبانه اعتراضی، گام برداشتن به جلو و پرداخت هزینه های مترتب بر آن است. به جهت اعمال سركوب گرانه نظام حاكم و عدم تمكین به خواست اكثریت مردم حداقل در وضعیت كنونی هر دو طرف در چارچوب معادله "حاصل جمع صفر" حركت می كنند كه خروج از این وضعیت نه به عهده (یا خارج از توان و قدرت) جنبش اعتراضی كه بدون هیچ تردیدی وظیفه قدرت مستقر خواهد بود. از یك سو این جنبش به واسطه ماهیت فرااصلاحی و باز خود، گستره بیشتری از اقشار و طبقات اجتماعی و طیف های سیاسی را در خود جای داده است و از سوی دیگر ظرفیت بالای پذیرندگی آن می تواند این شعار میرحسین موسوی كه در بیانیه شماره 14 خود به صراحت می گوید "مردم خود رهبرانند" را در تمامی سطوح ذهنی و عینی جنبش سبز مفهوم بخشد. به همین دلیل هر چند كه می توان اذعان نمود كه قدرت حاكم در صدد رادیكالیزه كردن تحولات آتی می باشد ولی این تاكتیك نیز هم چون دیگر تحركات آنان در طی چند ماه اخیر با شكست روبرو شده و رهبران جنبش سبز نباید بیش از اندازه بدنه جنبش را از این واقعیت تا حدود زیادی اجتناب ناپذیر بترسانند. در تحولات جوامع غیردمكراتیك و توتالیتر به خصوص در مورد خاصی چون ماهیت قدرت متصلب در ایران تغییرات بنیادین در بزنگاه های تعیین كننده تاریخی كمابیش از یك درون مایه رادیكال و به نسبت های متفاوت برخوردار از خشونت تاثیر خواهند پذیرفت. این هرگز به مفهوم رفتن به استقبال خشونت و تشدید تنش در این مرحله از جنبش اعتراضی نخواهد بود چرا كه در عدم موازنه كنونی وضعیت چینشی نیروهای آموزش دیده و برخوردار از ابزارهای خشونت، یك طرفه به نفع دولت كودتائی حاكم است. این دوگانه سود و هزینه یك رابطه ارگانیكی است كه در وضعیت كنونی نیز صادق است و به همان میزان كه رادیكالیسم كنونی هزینه جنبش اعتراضی را افزایش می دهد موجب تعمیق و دمكراتیزه شدن آن نیز خواهد شد. اصلاح طلبان درون ساختار نباید نسبت به فرا رفتن شعارهای جنبش از درخواست های اولیه "رای من كو" در چارچوب نفی دولت "محمود احمدی نژاد" به سمت مطالبات سیاسی – اجتماعی بنیادین واهمه ای داشته باشند چرا كه قدرت سلبی بدنه توده ای جنبش هم می تواند بازدارندگی و عقب نشینی حاكمیت را موجب شده و هم اینكه تعمیق و دمكراتیزه شدن آن، هر چند كه با تابوها و خط قرمزهای خودساخته 30 سال گذشته می تواند اصطكاك داشته باشد، اما كاملا مشروع و مطابق خواست های مردمی می باشد. آنچه روز 13 آبان اتفاق افتاد و سمت شعارهای مردمی راس و ذات عینی قدرت مسلط را به چالش می كشید قبل از آنكه موجب وحشت رهبران مردمی جنبش باشد می بایست كابوس كودتاگران و مصادره كنندگان آرمان های انقلاب 57 بوده كه در این مقطع خاص نیز متهم ردیف یك رادیكالیزه شدن جنبش بوده اند. هرگونه تحول اجتماعی در هر گوشه جهان و در هر شرایط زمانی شرایط خاص خود را می طلبد و مشابهت سازی های تجریدی بین تجارب كاملا متفاوت می تواند موجب انحراف ذهنی و عینی در طی پروسه چنین رخدادهای اجتماعی شود. به همان میزان كه در شرایط كنونی ایران "چه گوارائی" وجود نداشته و منطبق با این فاز از تحولات اجتماعی ایران نیست به نظر نمی رسد كه به موجب یك زایش آرام اصلاحی "گاندی و ماندلا" نیز ارمغان این جنبش اعتراضی باشد. عزم جزم حاكمیت برای سركوب و برخوردهای خشونت آمیز با مردم معترض به خصوص بعد از آنچه در 13 آبان اتفاق افتاد گویای این واقعیت است كه پیمانه دولت كودتائی و حامیان اصلی آن از تحمل اعتراضات مسالمت آمیز مردمی به سرآمده است. یك موضوع را نباید فراموش كرد و آن اینكه به همان میزان كه شكاف بین ملت – دولت عمیق تر شده است در درون ساختار حاكم نیز روند به سمت فاشیستی تر شدن پیش رفته و می رود. چنانچه حتی در مورد لوایح اقتصادی چون "هدفمند كردن یارانه ها" در مجلس شورای اسلامی احمدی نژاد برخلاف تمام موازین قانونی و آئین نامه مجلس به صحن علنی رفته و در یك تهدید آشكار قدرت پارلمان و استقلال قوا را به سخره گرفته و بعد از یك هفته همین مجلس اصولگرا در یك عقب نشینی مطلق تسلیم می شود. به همین دلیل هرگز نباید تمركز جنبش اعتراضی و رهبران اصلاح طلب آن به شكاف های درونی جناح اصولگرا معطوف شده و توان بیش از اندازه ای برای آنان قائل شد چرا كه از زیر تا بالای آنان هم چنان گوش به فرمان كسانی است كه فاجعه بزرگ 22 خرداد را آفریدند. البته این به مفهوم نادیده گرفتن اختلافات درون جناح راست و اعتراضات تلویحی طیف معتدل تر آنان نسبت به تندروها نخواهد بود ولی جنبش سبز و تحولات اجتماعی ایران هم اكنون بسیار فراتر از حبس شدن در این مراوادات بدون حاصل است. این جنبش برای بقا و اجتناب از اختلافات درونی خویش می بایست به ذات واقعی خود توجه داشته باشد و فراگیر بودن و پذیرندگی گسترده نسبت به طبقات و طیف های حامی تغییرات بنیادین را به هر معامله پشت پرده ای ترجیح دهد. احتمالا فعالان جنبش سبز تاكنون پی برده اند كه بهترین تاكتیك برای مقابله با خشونت طلبی كودتاگران تعمیق جنبش و گسترش حیطه عملیاتی آن است كه می تواند پتانسیل عینی دیكتاتوری را به هرز داده و هزینه كمرشكن آماده باش سراسری را بر دولت كودتا تحمیل كند. برای اكتیو شدن شهرستان ها و مراكز جمعیتی كوچك و سنتی حتما لازم نیست كه از همان ابتدا انتظار تظاهرات خیابانی را داشت چرا كه در وهله اول و برای تطبیق روانی مردم ذاتا محافظه كار در محیط سنتی آنان می توان از تحركات مسالمت آمیز مدنی بهره برد. رهبران جنبش در یك فراخوان ملی و عمومی می توانند در هفته یا ماه یك روز به خصوص در فاصله یك مدت زمانی خاص را تعیین كرده و برای زنده نگهداشتن جنبش و ابراز وجود آن از ملت دعوت كنند كه مثلا در آن زمان خاص فقط از خانه بیرون آمده و در خیابان های هدف فقط راه رفته و بودن خود را در یك قاعده فراتر از نرم معمول به رخ نیروهای امنیتی بكشند. این تاكتیك با توجه به اینكه هیچ هزینه ای برای مردم ندارد به راحتی در صورت پیگیری و تداوم به یك ابزار قدرتمند جهت استفاده از تمام پتانسیل ذهنی اعتراضی در سطح ملی تبدیل شده و همیشه نیروهای سركوب را در موقعیت بار روانی و تاثیرپذیری قرار می دهد. این تاكتیك جدا از اینكه سطح اعتراضات كنونی را به وسعت تمام ایران گسترش می دهد یك اصل راهبردی در مبارزه را نیز نهادینه خواهد كرد و آن اینكه در كنار "موج بلند" كه مثلا با تظاهرات روز قدس یا 13 آبان اتفاق افتاد و روزهای 16 آذر، عاشورا و 22 بهمن نیز بدون تردید اتفاق می افتد یك سری "موج كوتاه" را برای امتزاج جنبش با زندگی مدنی مردم موجب شده و پویائی آن را تضمین می كند. به هر حال جنبش اعتراضی كنونی در حال گام برداشتن در مسیر غیر قابل بازگشتی قرار گرفته است كه تنها با حذف (حداقل) دولت كودتائی و تحقق كف مطالبات ملت برای آزادی، عدالت اجتماعی و تمامی ابعاد حقوق شهروندی به سرانجام خواهد رسید. آقایان مهندس میرحسین موسوی، شیخ مهدی كروبی و سید محمد خاتمی به عنوان رهبران كنونی جنبش سبز بر طبق پیمان خویش با ملت می بایست در كنار آنان مانده و بازی های پشت پرده قدرت را با توجه به تجارب شكست خورده قبلی چندان جدی نگرفته چرا كه در مواجهه با قدرت های برآمده از نظم كودتائی اولین عقب نشینی مساوی با آخرین "بود"، خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست: