اعضای ستاد جوانان حامی خاتمی و موسوی ( ستاد88) طی نامه ای خطاب به جوانان طیف اصولگرا، از جفایی که در حق فرزندان اصلاح طلب این آب و خاک شده، برای آنان سخن گفته و از آنها خواسته اند تا پدران خود را به راه صواب دعوت کنند.
متن کامل نامه اعضای ستاد88 خطاب به جوانان اصولگرا در پی می آید:
یادتان میآید فیلم باشو غریبه کوچک را؛ یادتان میآید وقتی بچههای خزر، میهمان سیه چرده خلیج فارس را به خاطر غریبه بودن آزار می دادند، باشو کتاب فارسی را برداشت و خواند: " ما همه فرزندان ایرانیم....". امروز ما هم میخواهیم برای شما خواهران و برادرانمان بخوانیم که ما همه فرزندان ایرانیم و به یادتان آوریم که ما همه خواهر، برادر، دوست و هم وطنیم؛ همه از یک آب و خاک هستیم و یادتان بیاوریم اگر حتی خود شما سنگی در دست ندارید، باید سنگها را از دست بزرگترانتان بگیرید و بر زمین بگذارید.روزی روزگاری، پدران و مادران ما و شما، یکی شدند تا دیکتاتور را از این سرزمین بیرون کنند و حکومتی از عدل و عدالت بسازند تا ما در سرزمینی زندگی کنیم که در آن از کمونیست گرفته تا مسلمان به شرط در دست نگرفتن اسلحه بتوانند در کنار هم زندگی کنند، بحث کنند، دانشگاه بروند و در سرنوشت خود و کشورشان سهیم باشند.در آن روزگاری که چندان دور هم نبود تمام بزرگان ما در کنار بزرگ مردی گرد آمدند و فریاد زدند: "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی" ؛ امام نیز به اتکای همان فریادها گفت: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر». پس از آن هم به پشتوانه همین مردم گفت: "جمهوری اسلامی" و اعلام کرد که میزان در این نظام "رای مردم" است. از آن پس قرار شد در سرزمینی که هم اسلامی بود و هم جمهوری، پدران و مادرانمان مشق دموکراسی کنند، سرزمینشان را از فقر و جهل رها کنند و الگویی برای تمامی جهانیان شوند. اما جنگی درگرفت و بزرگترانمان مجبور شدند به جای دنبال کردن آرمان های انقلابی از خاک وطن دفاع کنند. به فرمان پیر جماران راهی جبهه های جنگ شدند تا اجنبی مالک خاک، دین و ناموس این سرزمین نشود. آن روزها هم چنان پدران ما یکی بودند و پشت به پشت از وطن و اسلام دفاع کردند، بی آنکه خبری از ننگ و تهمت باشد چون همه یکی بودند.جنگ تمام شد، پدران به خانه برگشتند و قرار شد کشور را بسازند، اما در دوباره ساختن وطن دچار اختلاف شدند. خط کشی ها کم کم پررنگ و دایره ها بسته تر شد و در این میان عده ای خودی، عده ای کمی خودی و بقیه هم غیرخودی شدند.
تهمت ها و بداخلاقی ها آغاز شد، تمامی آن یکرنگی ها رنگ باختند تا نوبت به ما رسید.
12 سال پیش بود، آن روزها ما با شور و هیجان از داستانی نو سخن می گفتیم در حالی که بزرگترهای شما داستان ما را برنمیتابیدند و نمی خواستند انتخاب ما را باور کنند. مرزها را قرمز تر کردند و ما را بیشتر و بیشتر با عنوان جوانان اصول گرا و اصلاح طلب از هم جدا کردند.آن روزها هم گذشت و رسید به خرداد 88؛ انتخاباتی برگزار شد که نتیجه آن بر خلاف قانون بود و صدای اعتراض تمامی ماهایی که تا آن روز در برابر جفاها با لبخندی تلخ سکوت کرده بودیم، بلند شد اما بزرگترهای شما حتی ثانیهای طاقت اعتراض ما را نداشتند و اگر تا آن زمان فقط به اندکی بداخلاقی رضایت داده بودند بزرگی از کف دادند و این بار سهم ما را از بد اخلاقی هایشان تمام و کمال پرداخت کردند.ما تمام قواعد بازی را قبول داشتیم، انتخابات را باور داشتیم و هیچ گامی خارج از چارچوب قانون اساسی بر نداشتیم. فقط می خواستیم نظامی که متعلق به همه مان بود را بهتر از قبل بسازیم، اما بزرگترهای شما اصول قانونی اساسی را که حاصل خون هزاران شهید است، فراموش کردهاند.ندا را حتما در خیابان دیدهاید، لحظهای که چشم بر آسمان دوخت و تمام صورتش خون شد، سهراب را چه؟ ضجههای مادرش را شنیدید که در حسرت دانشجو شدن پسرش بی تابی میکرد، محسن را که حتما می شناسید، پسر یکی از بزرگترهای شما بود اما چون مانند ما می اندیشید و معترض به نتیجه انتخابات بود، میهمان بی بازگشت کهریزک شد و چه زیادند کسانی که ما نمی شناسیم و هنوز به خانه بازنگشته اند.راستی شهاب را که می شناسید، شهاب طباطبایی، او هم هنوز به خانه بازنگشته و سپهر کوچکش روزها را چشم انتظار بازگشت پدر شب میکند. او با خیلی از شما ها رفیق بود، می خواهند اورا 5 سال در اوین نگه دارند، اما به چه جرمی!؟ ایا او گناهی داشت به جز تشویق و ترغیب مردم به شرکت در انتخابات؟ آیا وفاداری به قانون اساسی جمهوری اسلامی و اصلاح کشور در این روزها جرم محسوب می شود ؟ اما فقط او نیست علی، حسین، مهدی، مسعود، رضا، سعید و ......هم هنوز در بند هستند. شما با خیلی از جوانان در بند رفیق بودید و هستید. آیا به ایمان شهاب شک دارید؟ ایا به وطن پرستی هرکدام از یاران دربند ما شک دارید؟ جوانانی که به جمهوری اسلامی باور داشتند و نمی خواستند به گفته امامشان انقلاب به دست نا اهلان بیفتد. جوانان ما از بزرگترهای شما به جمهوری اسلامی وفادار تر هستند، اما به «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر».
خوب می دانید که در تمامی انتخاباتی که تا کنون برگزار شده، جوانان ما چگونه برای مشارکت حداکثری تلاش و مردم را به حضور در پای صندوق های رای دعوت کردند. چگونه اصلاحات درون نظام را باور داشتند و با هر طرحی که رنگ و بوی براندازی داشت، مخالفت میکردند و حالا چه خوب فرزندان پاک این دیار پاداش گرفتند.آخرین پاداش ما نیز حمله به دعای کمیلی بود که برای آزادی شهاب برگزار شده بود و باز هم بر تعداد اسرای جوان ما افزوده شد. تعجبی نبود از بزرگترانتان که حتی صدای یارب ما را برنتابند و مرتکب چنین عمل بی شرمانهای شوند اما تعجب ما از شما است که حتی در مقابل چنبن بی حرمتی سکوت کردید. آیا در ایران اسلامی این گونه حرمت دین و دینداری را نگه می دارند؟؟؟دیدهاید و شنیده اید که در تمامی این روزهای سخت ما هیچ کاری جز روزه گرفتن و دعا خواندن نکردیم، هرچند که بزرگترهایتان چنان صبر از دست داده اند که چکمه پوشانشان را روانه مراسم دعای ما و یاران کمیل ما را در بند کردند، اما ما هنوز صبوریم و وفادار به آرمان های امام و انقلاب و به همین دلیل صبورانه و از سر دلسوزی این نامه را خطاب به شما نوشتیم تا شاید شما بتوانید آنان را به راه صواب و درست دعوت کنید، که صبر ما هم اندازه ای دارد و بیش از این نمی توانیم به بند کشیده شدن یارانمان را تحمل کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر